سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یوسف دلها ...
یکشنبه 89 آبان 9 :: 9:48 عصر ::  نویسنده : ستایش

 

نگاه خسته و نگران مردم به افق خیره است و دل ها در تپش،گویا همگان گم کرده ای دارند و لحظه لحظه دیدارش را تمنا می کنند.
بعضی نیز چشم براهند،ولی نمی دانند چشم به راه چه کس!! تنها اضطرابی در قلبشان احساس می کنند که چون مشتی،آن را می فشارد و دلیلش را نمی دانند.

حیران و سرگردان در جاده زمان در حرکتند،بدون اینکه صاحب زمان را بشناسند و یا حتی بدانند که صاحب زمان حقی بر گردنشان دارد، مثل حق وجود و حق ادامه وجود!
ای مولای سبز پوشم،من چه می دانم حق وجود و بقا وجود یعنی چه،حق منعم بر متعنم و واسطه نعمت یعنی چه!
اما تو را یابن فاطمه،پسر پاره ی تن پیامبر (ص) می دانم.
صحیفه ی نور را گشودم و در دُر افشانیش دریافتم که اجر رسالت،محبت خاندان پیامبر(ص)است،پس تو را به حرمت حق خویشاوندی پیامبر (ص) دوست دارم،همانگونه که حسین فاطمه(س) را دوست دارم و در هر غروب خورشید،سرخی دلم را به سرخی آسمان گره می زنم و به سرخی خون به ناحق ریخته اش می گریم و طلوع سبزت را آرزو می کنم.
ای مهربان پدر! برایم از خداوند طلب عفو نما، به حق پدریت قسم که من از حق فرزندی تنها می توانم با زبانی الکن فرجت را از بی منتهای اله تمنا کنم،یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا.
مرا به مهر ولایت تو می شناسند،صاحبم! اربابم! تو شایسته ی اربابی هستی و من متبرک به بندگی و غلامی تو، تو امام منی و من رعیت تو، وفا داریم را در بندگی،با دعا برای ظهورت اعلام می دارم.
اسم اعظم خدا! اهل الذکر تویی و ما نادان، و خدای عظیم ما را سفارش فرمود که چون نادانیم سوال از دانایان بپرسیم که شمائید، و سیر و سیاحت در آداب المتعلمین به من فهماند که معلم را بر متعلم حقی است، ای عالم معلم حقت را با نغمه ی انتظار و دعای فرج ادا می کنم و دستان پر از هیچم را به آسمان بیکران بلند می سازم و جای قدومت را با اشکهایم آب و جارو می کنم، نوای خسته از الهی عظم البلاء و برح الخفاء و . . .





موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 19866



>