چشمههاي خروشان تو را ميشناسندموجهاي پريشان تو را ميشناسند
پرسش تشنگي را تو آبي، جوابيريگهاي بيابان تو را ميشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوتزين سبب برگ و باران تو را ميشناسند
از نشابور بر موجي از «لا» گذشتياي كه امواج طوفان تو را ميشناسند
اينك اي خوب، فصل غريبي سر آمدچون تمام غريبان تو را ميشناسند